پيام
+
*گفتي كه عاشق ديگري هستي*
*چه سخت ...چه تلخ...چه زهردار*
*شنيدم و باورم نشد...*
*جمله هايت...حرفهايت...چه تيز ميرود درقلبم*
*مثل سيم خاردار*
دلنوشته...
كيوان گيتي نژاد و
101/10/16
° گيسو•
:(
طنين مهرستا
:'(
نگارستان خيال
بسيار زيبا @};-
طنين مهرستا
اين قسمتي از يه شعر بلنده که خودم سروده ام
نگارستان خيال
خيلي قشنگه
طنين مهرستا
شما هميشه به من لطف داريد
كيوان گيتي نژاد و
باورت نشده و سيم خاردار تداعي ذهنت شده حال اگر معشوق نازش به دلت نشيند بي شک تيغ جراحي از سر راه دلت به مشکي پر از خونواده نشيند براي معشوق نگو حس و حالت را معشوق از زجر دادن تو براي محکم کردن جاي پايش در دل تو از آن عمل پروايي به دل راه نمي دهد
كيوان گيتي نژاد و
دلت را باز نکن در سر راهي که در آن بيداد و دل شکستن عالمي ديرينه دارد
كيوان گيتي نژاد و
با معشوق عشق بازي کن ولي عشقت را پيش او عريان نکن دردت را به دلش نشان نده غمت را با لفافه با او بگو تا خم تيغ جراحي اش ديدي وحشت نکن با خيار و با اشتياق خود را در معبر تيغش سپار اگر سرخي رويت ببيند سرخي جگرت را عريان کند
كيوان گيتي نژاد و
معشوق هميشه به دنبال حس رويايي توست اگر رويايي داري او در آن شريک است در آن بازخواني احساسات بر او مشکات مکن راز دلت را اول ببين دردت خريدار است يا فروشنده اي از پي عشاق دلدار است
كيوان گيتي نژاد و
مگر نازت بر دلت خوب بنشيند ناوبري را از تو بگيرد و به نازش قيمت مي نهند و نازت را رسواي عالم مي کند هرچه ضعفت بر معشوق عيان تر عشقش به تو کمتر شود خال لبت حيران نکند دل او اگر صد خال به جايش ننهد
كيوان گيتي نژاد و
با تمام وجود غرورت را پاس بداريم درد حال را عريان مکن خجلت را عنصر تابناک خلوتگه معشوق نکن دردي اگر هست معشوق خريدار نيست او در پي عشق ناب است و تو عاشقي نابي تو محل ببخش و لطف و عطا است قيمت ندارد پس به قيمت گذارش و بي قيمت نفرست به او به کارش نيايد حال زارت
كيوان گيتي نژاد و
اگر معشوق فقط معشوق بماند دائم دنبال جنس ناب و بي همتاي تو است تو هم بهترين فروشنده بي مزد و بي منت پس بدان قيمتت بتر عشقت را سنگين کند بي قيمتي حال پريشانت را رسواي خلق خصوصا معشوق کند
كيوان گيتي نژاد و
معشوق اگر خدا باشد خريدار جرات چوب زدن در پي قيمتش را جرات نکند معشوق اگر خدا باشد هر چه عيان شود او از چشم خلايق محو مي کند اگر معشوق در پي خدا بود و تو را دلکش و راز دار عيان يافت نزد خدا
كيوان گيتي نژاد و
شک نکن آن معشوق حقيقي توست که قيمتت را به عشق الله خواهان خريد گشته خداوند معشوقي بي قيمت است پس تو را به قيمت و متاعي ناب عرضه مي کند از سر بي نيازي از سر آنکه نور عيان نور تجلي و معرفت اوست کس پاره تنش را مفت عرصه نکن حتي به معشوق
كيوان گيتي نژاد و
با کسي دل بده و دل بستان که دلداده خدا باشد آنکه عاشق خدا شد قيمتش هر روز افزون و جايگاهش والاتر از حال شد آنکه غريب و تنها نزد معشوق بي خدا آمد کنار درياي دلت دنبال متاليست که تو را غرق در خواسته و ناخواسته ناپاکي هاي حال خرابش کند
كيوان گيتي نژاد و
کسي که بل خدا معامله کرد مال حلال و عشق عيان ندارد هرچه دارد نزد خداست و با خدا خدايي کزدن خدايي جستن خداخواهي کني رسواي عالم باز خدايت دهد تو را کناره اي براي يافتن صدبار و عشق دلدار و مغرور به تو چو پر لطيف و مهربان شود