سلام ، سلامي به گرماي تابستان زيبا ، سلامي به زيبايي پائيز طلا اي ، سلامي به پاکي برفهاي زمستان و سلامي به لطافت نسيم بهاري .
نميدانم از کجا و از چه بايد بگويم ، ولي اين را مي دانم که بايد بگويم :
عزيزم ، گـُلم ، بااحساسم ، مهربانم ، فرشته ي زيبايم ، که شکل آدميزاد به خود گرفته اي و به زمين به ميهماني ما آمده اي .
تو محبوب همه مخصوصاً محبوب مني ، او تو را همچون خدايان مي پرستد و برايت اشکها مي ريزد و اگر مي توانست به زيارتت مي آمد و تو را همانند قديسان سجده ميکرد ، اما چه سود که راه را بر او بسته اند و توان حرکت را ازو گرفته اند .
عزيم ، گـُلم ، محبوبم ، عشق تو يک عشق زميني نيست !!!
مجنون را که عاشق ليلي بود به کناري بگذاريد ، فرهاد را که عاشق شيرين بود و کوه را به خاطر او به صدا درآورد را به فراموشي بسپاريد ، به وامق بگوييد اين همه دم از عذرا نزند ، به رامين خبر رسانيد که وَيس را از گردونه ي عشاق خارج کند ، رمئو را ندا در دهيد که خود را براي ژوليت به خطر نزديک نکند ، به همه بگوييد ....... و در همه جا جار زنيد ........ که فرشته اي به خاطر عشق يک انسان زميني به اسفل اسافلين آمده است و بهشت زيبا و نزديک بودن با ذات يکتا را ، رها کرده و به اين جهنم خاکي پا نهاده است که عشق همه عشاق را به توبره بکشد و به همه عشق نوين را بياموزد .
چه کسي ميتواند و چگونه خواهيم توانست ارزش اين عشق را معيار بنمايد و بنماييم و بهايي براي آن بيابيم .
به عشاق بگوييد کوس رسوايي عشق خود را در کوچه وبازار جار نزنند ، زيرا که عاشقي پيدا شده که در شطرنج عشق بازي ، عشاق را مات نموده است و در نرد عشق ورزي ، نراد زمان است .
عزيزم ،
ترا مي ستايم و به پاي تو فرشته ي مهربان گلريزان مي کنم و از دور تو را مي بوسم ، و اين بوسه من زيارت فرشته ي آسماني است که نصيب من شده است .
ترا به خالق يکتا مي سپارم و در پاکي عشقت سر تعظيم فرود مي آورم .